تحلیل روانشناسی سریال “9 غریبه کامل” (Nine Perfect Strangers) بر اساس تئوری انتخاب، روانکاوی و دیدگاههای یونگ، موضوع جالبی است. در ادامه به تفکیک این موارد را بررسی میکنیم:
1. تحلیل بر اساس تئوری انتخاب (ویلیام گلسر)
تئوری انتخاب بر این اصل استوار است که رفتار انسان توسط پنج نیاز بنیادین هدایت میشود: عشق و تعلق، قدرت (احساس موفقیت و ارزشمندی)، آزادی (حق انتخاب و کنترل زندگی)، تفریح (لذت و شادی) و بقا (سلامتی و امنیت). در این سریال، شخصیتها به دلایل مختلف به “ترکی هیل” (Tranquil House) میآیند، زیرا در زندگی واقعی خود احساس میکنند این نیازها برآورده نشدهاند.
- نیاز به تعلق و عشق: بسیاری از شخصیتها در روابط خود دچار مشکل هستند. آنا (Annas) به دنبال ارتباط واقعی با خانوادهاش است، کارمل (Carmel) از تنهایی و عدم پذیرش رنج میبرد، و بن (Ben) و جسیکا (Jessica) در رابطهی زناشویی خود دچار سردی و بیتفاوتی شدهاند. آنها به دنبال مکانی هستند که بتوانند احساس تعلق و دوست داشته شدن را تجربه کنند.
- نیاز به قدرت و ارزشمندی: شخصیتهایی مانند لارس (Lars) که به دنبال جلب توجه و احساس خاص بودن است، یا بن و جسیکا که در زندگی حرفهای خود به موفقیت ظاهری رسیدهاند اما احساس پوچی میکنند، به دنبال بازیافتن حس قدرت و ارزشمندی خود هستند.
- نیاز به آزادی و کنترل: شخصیتها اغلب احساس میکنند کنترل زندگیشان را از دست دادهاند. مایک (Mick) و همسرش به دلیل فشارهای زندگی و احساس ناتوانی، به دنبال راهی برای بازپسگیری زندگی خود هستند.
- نیاز به تفریح: در زندگی روزمره، بسیاری از این شخصیتها لذت و شادی کافی را تجربه نمیکنند. “ترکی هیل” به عنوان مکانی برای استراحت و تفریح معرفی میشود، اما در نهایت به بستری برای مواجهه با خود و رهایی از رنجها تبدیل میشود.
- نیاز به بقا: در سطحی عمیقتر، همهی آنها به دنبال بهبود سلامت روانی و جسمی خود هستند تا بتوانند زندگی بهتری را تجربه کنند.
نقش ماشا (Masha) از دیدگاه تئوری انتخاب: ماشا با درک این نیازهای ارضانشده، فضایی را فراهم میکند که افراد مجبور شوند با خودشان روبرو شوند و ریشههای نارضایتی خود را پیدا کنند. روشهای او، هرچند افراطی، در جهت وادار کردن افراد به پذیرش مسئولیت انتخابهایشان و یافتن راههایی برای ارضای نیازهایشان به شیوهای سالمتر است.
2. تحلیل بر اساس روانکاوی (زیگموند فروید)
روانکاوی بر ناخودآگاه، تعارضات درونی، مکانیسمهای دفاعی و تأثیر تجربیات کودکی بر شخصیت بزرگسال تمرکز دارد.
- ناخودآگاه و سرکوب: شخصیتهای سریال هر کدام رازها و تجربیات ناخوشایندی را در ناخودآگاه خود حمل میکنند که بر رفتارشان در زمان حال تأثیر میگذارد. برای مثال، گذشتهی ماشا و دلیل تأسیس “ترکی هیل”، یا مشکلات عمیق روانی کارمل و آنا که ریشه در روابط گذشتهشان دارد.
- مکانیسمهای دفاعی: شخصیتها از مکانیسمهای دفاعی مختلفی برای مقابله با اضطراب و درد استفاده میکنند. نمایش بیبند و باری لارس، پرخاشگری کارمل، یا تلاش برای حفظ ظاهر موفق جسیکا و بن، همگی نمونههایی از این دفاعها هستند.
- تأثیر تجربیات کودکی: بسیاری از مشکلات شخصیتها به دوران کودکی و روابطشان با والدین برمیگردد. تراژدیهایی که برای برخی از آنها رخ داده (مانند از دست دادن فرزند یا تجربیات تلخ خانوادگی) به شدت بر شکلگیری شخصیت و الگوهای رفتاری آنها تأثیر گذاشته است.
- عقدۀ ادیپ (Oedipus Complex) و عقدههای مرتبط: اگرچه به طور مستقیم نشان داده نمیشود، اما میتوان ردپای روابط پیچیده با والدین و تأثیر آن بر روابط عاشقانه و اجتماعی شخصیتها را دید.
- نقش ماشا از دیدگاه روانکاوی: ماشا را میتوان به عنوان یک “تحلیلگر” در نظر گرفت که با روشهای خاص خود، سعی در بیرون کشیدن تعارضات سرکوبشدهی مراجعینش دارد. او با ایجاد موقعیتهای چالشبرانگیز، آنها را وادار به مواجهه با بخشهای تاریک وجودشان میکند که در روانکاوی به عنوان “کار بر روی ناخودآگاه” شناخته میشود. او خود نیز با گذشتهی خود درگیر است و این روند درمانی برای او نیز جنبهی شخصی دارد.
3. تحلیل بر اساس روانشناسی تحلیلی (کارل یونگ)
یونگ بر کهنالگوها (Archetypes)، سایه (Shadow)، پرسونا (Persona)، خود (Self) و فرآیند تفرد (Individuation) تأکید دارد.
- کهنالگوها:
- ماشا: میتواند نمادی از “مرشد” یا “شفادهنده” باشد که با دانش و تجربیات خود، راهنمای دیگران است، هرچند روشهایش بحثبرانگیز است. او همچنین جنبهای از “مادر” را دارد که هم تغذیه میکند و هم میتواند خطرناک باشد.
- کارمل: تجسم کهنالگوی “قربانی” یا “یتیم” است که به دلیل آسیبهای گذشته، احساس طردشدگی و خشم میکند.
- آنا: نمادی از “مادر” یا “همسر” است که به دنبال ترمیم روابط خانوادگی و یافتن معنا در عشق است.
- لارس: میتواند کهنالگوی “شوخیکننده” یا “شیطان” باشد که با رفتار غیرمتعارف خود، دیگران را به چالش میکشد و جنبههای ناپذیرفتهی جامعه را نمایان میکند.
- سایه (Shadow): هر شخصیت جنبههایی از خود را که ناپسند میدانند یا سرکوب کردهاند (سایه)، در “ترکی هیل” با آن روبرو میشود. خشم کارمل، احساسات سرکوبشدهی آنا، یا نیازهای پنهان لارس، همگی نمودهایی از سایه هستند. ماشا نیز با سایهی خود، یعنی احساس گناه و ترس از دست دادن، درگیر است.
- پرسونا (Persona): شخصیتها قبل از ورود به “ترکی هیل” یک پرسونا (نقاب اجتماعی) بر چهره دارند که نمایندهی تصویری است که میخواهند از خودشان ارائه دهند (مانند موفقیت، خوشبختی، یا بیتفاوتی). در “ترکی هیل” این نقابها فرو میریزند و آنها مجبور به مواجهه با خود واقعیشان میشوند.
- فرآیند تفرد (Individuation): هدف نهایی روانشناسی یونگ، رسیدن به “خود” (Self) و تحقق بخشیدن به تمامیت وجودی از طریق فرآیند تفرد است. “ترکی هیل” بستری برای این فرآیند است. شخصیتها با مواجهه با سایههای خود، پذیرش جنبههای تاریک و روشن وجودشان، و ادغام آنها، به سمت تمامیت و خودشکوفایی گام برمیدارند. هرچند این فرآیند در سریال با چالشها و خطرات زیادی همراه است.
- نقش ماشا از دیدگاه یونگ: ماشا به عنوان راهنمای این سفر درونی عمل میکند. او با استفاده از روشهای روانشناختی (و گاه فراطبیعی)، افراد را وادار به کاوش در ناخودآگاه جمعی و فردی خود میکند و آنها را در مسیر تفرد یاری میدهد. او به دنبال تحقق “خود” در مراجعینش است، حتی اگر این مسیر پر از درد و رنج باشد.
نکات کلیدی سریال:
- درمان از طریق مواجهه: سریال نشان میدهد که گاهی برای رهایی از رنجها، باید با آنها روبرو شد، حتی اگر این مواجهه دردناک باشد.
- نقش جمع در درمان فردی: حضور در کنار دیگرانی که تجربههای مشابهی دارند، میتواند به فرد احساس تعلق بدهد و روند درمان را تسهیل کند.
- خطرات درمانهای افراطی: روشهای ماشا مرز بین درمان و آسیب را کمرنگ میکند و سؤالاتی را دربارهی اخلاقیات در رواندرمانی مطرح میسازد.