1. مقدمه
در دهههای اخیر، با تحولات چشمگیر اجتماعی و اقتصادی در ایران، شاهد افزایش روزافزون حضور زنان در عرصههای عمومی و بهویژه در محیطهای اداری کلانشهرها هستیم. این حضور، هرچند نشانهای از پیشرفت و توانمندسازی زنان است، اما در کنار خود چالشها و مسائل جدیدی را نیز به همراه آورده است. از جمله مهمترین این مسائل، پدیده "بحران هویت" و "فشارهای اجتماعی" است که میتواند تأثیرات عمیقی بر رفتار، عملکرد و سلامت روانی زنان شاغل داشته باشد. کلانشهر تهران، با ویژگیهای خاص خود از جمله سرعت بالای تغییرات اجتماعی، تنوع فرهنگی، و تراکم جمعیت، بستری مناسب برای بررسی دقیقتر این پدیدهها و پیامدهای آنهاست.
این مقاله با هدف بررسی تأثیر بحران هویت و فشارهای اجتماعی بر رفتار زنان شاغل در ادارات تهران تدوین شده است. در این راستا، ابتدا به تعریف مفهومی بحران هویت و فشارهای اجتماعی پرداخته میشود، سپس مروری بر ادبیات پژوهش داخلی در این زمینه ارائه خواهد شد. در ادامه، عوامل مؤثر بر ایجاد و تشدید بحران هویت در زنان شاغل تهران مورد تحلیل قرار گرفته و پیامدهای رفتاری این بحرانها در محیط اداری تبیین میگردد. در پایان، راهکارها و پیشنهاداتی برای کاهش این چالشها ارائه شده و مزایا و معایب سیاستهای پیشنهادی مورد بحث قرار میگیرد تا تصویری جامع از این پدیده اجتماعی ارائه شود. تأکید این مقاله بر استفاده از منابع علمی داخلی است تا تحلیل ارائه شده متناسب با بافت فرهنگی و اجتماعی ایران باشد.
2. تعریف بحران هویت و فشارهای اجتماعی
برای درک عمیقتر موضوع، لازم است ابتدا مفاهیم کلیدی "بحران هویت" و "فشارهای اجتماعی" به طور دقیق تعریف شوند:
2.1. بحران هویت
بحران هویت (Identity Crisis) در روانشناسی و جامعهشناسی به حالتی از فقدان، تزلزل یا ابهام شدید در ادراک فرد نسبت به خود، ارزشها، باورها، نقشها و جایگاهش در جامعه اشاره دارد. این مفهوم نخستین بار توسط اریک اریکسون، روانکاو برجسته، مطرح شد و به دورهای از سردرگمی و عدم قطعیت در شکلگیری هویت فردی، بهویژه در دوران نوجوانی و جوانی، اشاره دارد. با این حال، بحران هویت میتواند در هر مرحلهای از زندگی و تحت تأثیر تغییرات عمده اجتماعی، اقتصادی یا شخصی نیز رخ دهد.
در مورد زنان شاغل، بحران هویت میتواند ناشی از عوامل متعددی باشد: * تضاد نقشها: زن در جامعه ایرانی اغلب با انتظارات متفاوتی در نقشهای سنتی (مادر، همسر، خانهدار) و نقشهای مدرن (شاغل، فعال اجتماعی) مواجه است. این تضاد میتواند منجر به سردرگمی در اولویتبندی و درک هویت فردی شود. * انتظارات متناقض: جامعه ممکن است از یک سو انتظار داشته باشد زن در محیط کار موفق باشد و به پیشرفت اقتصادی جامعه کمک کند، و از سوی دیگر، نقشهای خانوادگی و سنتی او را اولویت بداند و بر آنها تأکید کند. این انتظارات متناقض میتواند موجب تزلزل در هویت شغلی و فردی زن شود. * کمبود الگوهای موفق: در بسیاری از موارد، زنان شاغل ممکن است با کمبود الگوهای موفق و هماهنگ در اجتماع مواجه باشند که بتوانند هویت شغلی و خانوادگی خود را به نحو مطلوبی تلفیق کنند. این کمبود الگو، بهویژه در کلانشهری مانند تهران با سرعت بالای تغییرات، میتواند احساس سردرگمی را تشدید کند. * نارضایتی از هویت جنسیتی تحمیل شده: در برخی موارد، زنان ممکن است با هویت جنسیتی که جامعه یا فرهنگ به آنها تحمیل میکند (مثلاً محدود کردن تواناییها یا نقشها به دلیل جنسیت) در تعارض باشند. این تعارض میتواند به بحران هویتی عمیقتر منجر شود. * خودبیگانگی: در محیطهای کاری خشک یا غیرحمایتی، زنان ممکن است احساس کنند از خود واقعیشان فاصله گرفتهاند و صرفاً در حال ایفای نقشی هستند که با ارزشها و آرزوهایشان همخوانی ندارد.
2.2. فشارهای اجتماعی
فشارهای اجتماعی (Social Pressures) به مجموعهای از انتظارات، هنجارها، ارزشها، تعصبات و قواعد غالب اجتماعی اطلاق میشود که به طور مستقیم یا غیرمستقیم بر رفتار، انتخابها، نگرشها و تصمیمات افراد در جامعه تأثیر میگذارد. این فشارها میتوانند از منابع مختلفی نشأت بگیرند، از جمله:
- خانواده: انتظارات والدین، همسر، فرزندان و سایر اعضای خانواده در مورد نقشها، وظایف و موفقیتهای زن.
- محیط کار: هنجارهای سازمانی، فرهنگ سازمانی، انتظارات مدیران و همکاران، و رقابتهای شغلی.
- جامعه گسترده: کلیشههای جنسیتی، نگرشهای عمومی نسبت به نقش زنان، و هنجارهای فرهنگی و مذهبی.
- رسانهها: تصویرسازی از زن موفق، مادر ایدهآل، یا همسر فداکار که میتواند انتظاراتی را بر زنان تحمیل کند.
چگونگی تأثیر فشارهای اجتماعی بر زنان شاغل:* استرس و اضطراب: تلاش برای برآورده کردن انتظارات متعدد و گاه متضاد (مثلاً همزمان مادر نمونه بودن و کارمند برتر بودن) میتواند به استرس مزمن، اضطراب، و حتی افسردگی منجر شود. * رفتارهای تطبیقی: زنان ممکن است برای کاهش فشارها، به رفتارهایی روی آورند که لزوماً با خواستههای درونی یا ارزشهایشان همسو نیستند. این رفتارها میتوانند شامل سکوت در برابر تبعیض، پذیرش وظایف بیشتر از حد توان، یا پنهان کردن هویت واقعی خود باشند. * محدودیت انتخاب: فشارهای اجتماعی میتوانند گزینههای موجود برای زنان را محدود کنند و آنها را به سمت تصمیماتی سوق دهند که با آرزوهای شغلی یا فردیشان در تضاد است (مثلاً ترک شغل برای تمرکز بر خانواده، یا عدم ارتقاء به دلیل ترس از برچسب خوردن). * احساس گناه و شرم: عدم توانایی در برآورده کردن همه انتظارات اجتماعی میتواند منجر به احساس گناه، بیکفایتی، و شرم در زنان شود. * تحمیل نقشهای سنتی: گاهی اوقات، فشارهای اجتماعی زنان را به سمت حفظ نقشهای سنتی سوق میدهد، حتی اگر این نقشها با اهداف و آرزوهای شغلی و شخصی آنها در تضاد باشند.
در مجموع، بحران هویت و فشارهای اجتماعی دو روی یک سکه هستند که به طور متقابل بر یکدیگر تأثیر میگذارند و میتوانند به طور قابل توجهی بر سلامت روان، رضایت شغلی، و کیفیت زندگی زنان شاغل، بهویژه در محیط پرسرعت و رقابتی کلانشهر تهران، اثر بگذارند.
3. مروری بر ادبیات پژوهش
پژوهشهای داخلی در حوزه مسائل زنان شاغل در ایران، به ویژه در کلانشهرها، طی سالیان اخیر از ابعاد مختلفی به پدیده بحران هویت و فشارهای اجتماعی پرداختهاند. این مطالعات نشان میدهند که زنان ایرانی، بهویژه آنهایی که در محیطهای شهری بزرگ مانند تهران فعالیت میکنند، با مجموعهای از انتظارات متضاد خانوادگی و شغلی مواجه هستند که میتواند زمینهساز بروز بحران هویت و افزایش فشارهای روانی-اجتماعی شود.
یکی از منابع کلیدی در این زمینه، مقاله «بحران هویت در زنان شاغل ایرانی» منتشر شده در مجله زن و جامعه است. این مقاله به تفصیل به بررسی تجربیات زنان شاغل در مواجهه با تضاد نقشها میپردازد. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که بسیاری از زنان شاغل ایرانی تعارض شدید میان نقش مادری، همسری و شغلی را تجربه میکنند. این تعارض، که غالباً ناشی از هنجارهای سنتی جامعه در مورد نقش زن در خانواده و انتظارات مدرن از زن در محیط کار است، به بروز انواع مشکلات روانی و رفتاری منجر میشود. این مشکلات شامل:
- احساس گناه: زنان اغلب احساس گناه میکنند که نتوانستهاند به طور کامل به وظایف خانوادگی خود بپردازند (مانند صرف وقت کافی با فرزندان یا رسیدگی به امور خانه) یا از سوی دیگر، در محیط کار به اندازه کافی متعهد نباشند.
- اضطراب و استرس مزمن: تلاش برای حفظ تعادل میان این نقشهای متضاد، سطح بالایی از استرس و اضطراب را در زنان ایجاد میکند.
- کاهش رضایت از زندگی: این تعارضات میتواند به کاهش کلی رضایت از زندگی و عدم احساس کامیابی منجر شود.
- افسردگی و فرسودگی شغلی: در موارد شدیدتر، این فشارهای مداوم میتواند به افسردگی و فرسودگی شغلی بیانجامد که تأثیرات منفی بر سلامت جسمی و روانی دارد.
- سردرگمی هویتی: زنان ممکن است در تشخیص اولویتها و درک جایگاه واقعی خود در جامعه دچار سردرگمی شوند و هویت "زن شاغل" را با هویت "زن خانهدار" یا "مادر" در تضاد ببینند.
این مقاله تأکید میکند که ریشههای این بحران در ساختار اجتماعی و فرهنگی ایران نهفته است که از یک سو زنان را به مشارکت در بازار کار تشویق میکند و از سوی دیگر، مسئولیتهای سنتی خانواده را عمدتاً بر دوش آنها میگذارد، بدون اینکه زیرساختهای حمایتی کافی برای تسهیل این دو نقش فراهم شود.
علاوه بر این، یافتههای کتاب «از خودبیگانگی در جوامع شهری» نیز به شدت بحران هویت در کلانشهرها اشاره دارد. اگرچه این کتاب ممکن است به طور خاص به زنان شاغل نپرداخته باشد، اما تحلیلهای آن در مورد تأثیر شهرنشینی بر هویت فردی، بهویژه در شهرهای بزرگ و پویایی مانند تهران، بسیار مرتبط است. این کتاب عنوان میکند که شدت بحران هویت در کلانشهرها ریشه در عوامل زیر دارد:
- شتاب تحولات اجتماعی: سرعت بالای تغییرات فرهنگی، اقتصادی و فناورانه در کلانشهرها، فرصت کافی برای سازگاری و تثبیت هویت را از افراد میگیرد. زنان شاغل در تهران با این سرعت تغییرات به طور مضاعف روبرو هستند، زیرا هم باید با تغییرات در محیط کار و هم با تغییرات در انتظارات اجتماعی و خانوادگی همگام شوند.
- گسستهای فرهنگی: مهاجرت، جهانیشدن، و تنوع فرهنگی در کلانشهرها میتواند به گسست میان ارزشهای سنتی و مدرن منجر شود. این گسست میتواند در زنان شاغل به شکل تضاد میان ارزشهای خانوادگی و ارزشهای محیط کاری بروز یابد. این امر به ویژه برای زنانی که از شهرهای کوچکتر یا با پیشینه فرهنگی سنتیتر به تهران مهاجرت کردهاند، شدیدتر است.
- نارضایتی از زندگی مدرن: گاهی اوقات، زندگی پرفشار و رقابتی در کلانشهرها میتواند منجر به احساس نارضایتی، تنهایی و از خودبیگانگی شود که به نوبه خود بحران هویت را تشدید میکند. زنان شاغل ممکن است در این محیطها احساس کنند که صرفاً ابزاری برای تولید هستند و ارزشهای انسانی آنها نادیده گرفته میشود.
همچنین، مطالعات دیگری که در پایگاههای دادهای مانند نورمگز و SID در حوزه هویت و خودانگاره زنان ایرانی منتشر شدهاند، نیز بر ابعاد مختلف این پدیده تأکید دارند. این مقالات اغلب به بررسی موارد زیر میپردازند:
- تأثیر کلیشههای جنسیتی بر خودانگاره زنان: چگونه کلیشههای رایج در جامعه، هویت و پنداره زنان از خود را تحت تأثیر قرار میدهند.
- رابطه بین استقلال مالی و هویت فردی: اینکه آیا استقلال مالی حاصل از اشتغال، به تقویت هویت فردی و کاهش بحران هویت کمک میکند یا خیر.
- نقش حمایت اجتماعی و خانوادگی در کاهش بحران هویت: اهمیت حمایت همسر، خانواده و محیط کار در توانمندسازی زنان و کمک به آنها برای مدیریت تضاد نقشها.
- تأثیر فرهنگ سازمانی بر رضایت شغلی و هویت زنان شاغل: چگونه فرهنگهای سازمانی متفاوت میتوانند بر احساس تعلق و هویت شغلی زنان تأثیر بگذارند.
در مجموع، ادبیات پژوهش داخلی حاکی از آن است که بحران هویت و فشارهای اجتماعی در زنان شاغل ایرانی، بهویژه در تهران، پدیدهای رایج و چندبعدی است که ریشههای عمیقی در ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه دارد. این بحرانها نه تنها بر سلامت روان و کیفیت زندگی زنان تأثیر میگذارند، بلکه میتوانند عملکرد و بهرهوری آنها را در محیط کار نیز تحت الشعاع قرار دهند.
4. عوامل ایجاد و تشدید بحران هویت در زنان شاغل
بحران هویت در زنان شاغل، بهویژه در محیط کلانشهر تهران، پدیدهای پیچیده است که از برهمکنش عوامل فردی، خانوادگی، اجتماعی و سازمانی ناشی میشود. در این بخش، به بررسی مهمترین عواملی که به ایجاد و تشدید این بحران کمک میکنند، میپردازیم:
4.1. تضاد نقشهای اجتماعی (Role Conflict)
یکی از اساسیترین عوامل ایجاد بحران هویت در زنان شاغل، تضاد شدید میان نقشهای متعددی است که جامعه و خانواده از آنها انتظار دارند. یک زن شاغل در تهران معمولاً باید همزمان چند نقش کلیدی را ایفا کند:
- نقش شغلی: انجام وظایف حرفهای، تلاش برای پیشرفت شغلی، رقابت با همکاران، و برآورده کردن انتظارات سازمانی.
- نقش خانوادگی: همسری (همراهی با همسر، مدیریت روابط زناشویی)، مادری (پرورش فرزندان، آموزش و تربیت، مراقبت جسمی و روانی)، و ایفای نقشهای سنتی خانهداری (مدیریت امور منزل، پختوپز، نظافت).
- نقش اجتماعی: مشارکت در فعالیتهای اجتماعی، حفظ روابط با دوستان و خانواده، و ایفای وظایف شهروندی.
تضاد نقشها زمانی بروز میکند که انتظارات یک نقش با انتظارات نقش دیگر در تضاد باشد، یا زمان و انرژی مورد نیاز برای ایفای یک نقش، مانع از انجام کامل نقش دیگر شود. به عنوان مثال، ساعات کاری طولانی و مسئولیتهای شغلی بالا میتواند فرصت زن برای صرف وقت با فرزندان یا رسیدگی به امور منزل را محدود کند. این تضاد، نه تنها منجر به استرس و خستگی میشود، بلکه میتواند احساس ناکافی بودن، گناه، و سردرگمی در مورد "هویت واقعی" را در زن ایجاد کند. آیا من یک مادر خوب هستم یا یک کارمند موفق؟ اولویت من چیست؟ این سوالات میتوانند منجر به بحران هویت شوند.
4.2. انتظارات متناقض اجتماعی (Conflicting Social Expectations)
جامعه ایرانی، بهویژه در کلانشهرها، در دوران گذار قرار دارد. از یک سو، ارزشهای مدرن و جهانیشدن، حضور و موفقیت زنان در عرصههای عمومی و شغلی را ترویج میکنند. از سوی دیگر، ارزشها و هنجارهای سنتی همچنان بر حفظ نقشهای خانوادگی و سنتی زن تأکید دارند. این دوگانگی منجر به انتظارات متناقضی میشود که بر زنان شاغل تحمیل میگردد:
- توقع موفقیت شغلی: جامعه انتظار دارد زنان با تحصیلات بالا و مهارتهای حرفهای، در بازار کار موفق باشند و به توسعه اقتصادی کشور کمک کنند.
- حفظ وظایف سنتی: همزمان، انتظار میرود زنان وظایف سنتی خود را در خانواده به بهترین نحو ایفا کنند؛ یعنی مراقب فرزندان باشند، همسر نمونهای باشند، و خانهداری را به نحو احسن انجام دهند.
این انتظارات متناقض، یک فشار دائمی بر زنان ایجاد میکند. زنان ممکن است تلاش کنند تا هر دو انتظار را برآورده سازند، اما در نهایت دچار فرسودگی، احساس گناه، و ناتوانی در برقراری تعادل میشوند. این وضعیت میتواند به سردرگمی در مورد اولویتها، ارزشها، و در نهایت به بحران هویت منجر شود، زیرا زن نمیتواند یک تعریف واحد و منسجم از خود و جایگاهش در جامعه ارائه دهد.
4.3. نبود حمایت قانونی و روانی کافی (Lack of Adequate Legal and Psychological Support)
حمایتهای قانونی و روانی نقش حیاتی در کاهش فشارهای وارده بر زنان شاغل و کمک به آنها برای مدیریت تضاد نقشها ایفا میکنند. متأسفانه، در بسیاری از موارد، این حمایتها کافی نیستند:
- حمایتهای قانونی ناکافی: با وجود قوانین حمایتی در حوزه کار زنان، بسیاری از آنها به طور کامل اجرا نمیشوند یا کافی نیستند. برای مثال، مرخصی زایمان کافی، ساعات کاری منعطف، امکان دورکاری، یا وجود مهدکودک در محل کار، همگی مواردی هستند که در بسیاری از سازمانها یا به خوبی فراهم نیستند یا فرهنگ سازمانی اجازه استفاده کامل از آنها را نمیدهد. نبود این حمایتها، فشار را بر زنان مضاعف میکند.
- کمبود حمایتهای سازمانی: بسیاری از سازمانها فرهنگ سازمانی زندوست ندارند. تبعیضهای پنهان، عدم درک مدیران از چالشهای زنان شاغل، یا عدم ارائه فرصتهای برابر برای ارتقاء شغلی، میتواند به احساس بیپناهی و عدم امنیت شغلی در زنان منجر شود.
- کمبود حمایتهای خانوادگی: در بسیاری از خانوادهها، تقسیم وظایف خانگی به شکل سنتی باقی مانده است و بار اصلی مسئولیتهای خانه و فرزند بر دوش زن است، حتی اگر او نیز شاغل باشد. نبود حمایت همسر یا سایر اعضای خانواده میتواند فشارهای روانی را به شدت افزایش دهد.
- کمبود خدمات مشاوره و رواندرمانی: دسترسی به خدمات مشاوره روانشناسی که به طور خاص به چالشهای زنان شاغل میپردازد، ممکن است محدود باشد. این کمبود، باعث میشود زنان نتوانند به طور موثر با استرسها و بحرانهای هویتی خود مقابله کنند.
4.4. تبعیض و نابرابری جنسیتی (Discrimination and Gender Inequality)
تبعیض و نابرابری جنسیتی، چه آشکار و چه پنهان، در محیط کار و جامعه، یکی از عوامل اصلی ایجاد و تشدید بحران هویت در زنان شاغل است. این تبعیض میتواند در ابعاد مختلفی بروز یابد:
- محدودیت در ارتقاء شغلی: زنان اغلب با "سقف شیشهای" (Glass Ceiling) مواجه هستند؛ مانع نامرئی که آنها را از رسیدن به سطوح بالای مدیریتی باز میدارد. این امر میتواند به دلیل کلیشههای جنسیتی (مثلاً فرض بر اینکه زنان توانایی رهبری ندارند یا پس از ازدواج و فرزندآوری، تعهد کاریشان کاهش مییابد) یا ترجیح مردان برای تصدی پستهای بالاتر باشد.
- مشارکت محدود در تصمیمگیریهای اداری: حتی اگر زنان در محیط کار حضور داشته باشند، ممکن است صدای آنها در تصمیمگیریهای مهم سازمانی شنیده نشود یا نقش آنها در فرآیندهای تصمیمگیری کمتر از مردان باشد. این عدم مشارکت، میتواند احساس بیارزشی و عدم تعلق را در زنان ایجاد کند.
- تفاوت در حقوق و مزایا: در برخی موارد، زنان برای انجام کار مشابه یا حتی بیشتر از مردان، حقوق و مزایای کمتری دریافت میکنند.
- مزاحمتها و تبعیضهای جنسیتی: مواجهه با مزاحمتهای کلامی، رفتاری یا حتی سوءاستفادههای جنسی، میتواند محیط کار را برای زنان ناامن کرده و بر سلامت روان و هویت شغلی آنها تأثیر منفی بگذارد.
- کلیشههای جنسیتی در محیط کار: فرض بر اینکه زنان در مشاغل خاصی بهتر عمل میکنند (مثلاً مشاغل خدماتی یا مدیریتی سطح پایین) یا در مشاغل مردانه توانایی کمتری دارند، میتواند بر اعتماد به نفس و هویت شغلی زنان تأثیر بگذارد.
این تبعیضها و نابرابریها، نه تنها به زنان احساس ناعادلانه بودن وضعیت را میدهند، بلکه میتوانند منجر به کاهش اعتماد به نفس، احساس بیکفایتی، و در نهایت تزلزل در هویت شغلی و فردی آنها شوند. زن ممکن است شروع به پرسیدن این سوال کند که آیا واقعاً تواناییهای لازم برای موفقیت را دارد یا خیر، یا آیا انتخاب شغل در وهله اول انتخاب درستی بوده است یا نه.
در مجموع، این عوامل به صورت زنجیرهای بر یکدیگر تأثیر گذاشته و زمینه را برای ایجاد و تشدید بحران هویت در زنان شاغل در کلانشهر تهران فراهم میآورند.
5. پیامدهای رفتاری بحران هویت و فشار اجتماعی در محیط اداری
بحران هویت و فشارهای اجتماعی که زنان شاغل در محیط اداری تهران با آن مواجه هستند، تنها به سطح فردی محدود نمیشود؛ بلکه پیامدهای عمیق و ملموسی بر رفتار، عملکرد و تعاملات آنها در محیط کار دارد. این پیامدها میتوانند به طور مستقیم بر بهرهوری سازمان و سلامت کلی نیروی کار زن تأثیر بگذارند.
5.1. کاهش رضایت شغلی و انگیزش
هنگامی که یک زن شاغل درگیر بحران هویت است و تحت فشارهای اجتماعی قرار دارد، اولین و آشکارترین پیامد، کاهش رضایت شغلی اوست. اگر فرد در شغل خود احساس هویت نکند، یا به دلیل تضاد نقشها و فشارهای بیرونی، نتواند به طور کامل در شغل خود غرق شود، لذت و رضایت او از کار به شدت کاهش مییابد.
- کاهش انگیزش درونی: زن ممکن است شور و اشتیاق اولیه خود را نسبت به شغل از دست بدهد و صرفاً برای کسب درآمد یا رفع تکلیف به کار خود ادامه دهد. این کاهش انگیزش درونی، مستقیماً بر کیفیت کار او تأثیر میگذارد.
- افت عملکرد: با کاهش رضایت و انگیزش، طبیعی است که عملکرد شغلی نیز افت پیدا کند. این افت میتواند در قالب کاهش دقت، کندی در انجام وظایف، یا عدم ابتکار و خلاقیت بروز یابد.
- غیبت و تأخیر: زنان شاغل تحت فشار ممکن است بیشتر دچار غیبتهای کاری، تأخیر در ورود به محل کار، یا ترک زودهنگام شوند، که این امر ناشی از خستگی مفرط، مشکلات جسمی و روانی، یا نیاز به رسیدگی به امور خانوادگی است.
5.2. کاهش اعتماد به نفس و خودکارآمدی
بحران هویت و فشارهای اجتماعی میتواند به طور مستقیم بر ادراک زن از تواناییهای خود و میزان شایستگیاش تأثیر بگذارد.
- کاهش اعتماد به نفس: مواجهه مداوم با انتظارات متضاد و تبعیضهای جنسیتی، میتواند به زن این باور را القا کند که او به اندازه کافی خوب نیست یا توانایی لازم برای موفقیت را ندارد. این امر منجر به کاهش اعتماد به نفس عمومی و حرفهای میشود.
- کاهش خودکارآمدی: خودکارآمدی به باور فرد به توانایی خود برای انجام موفقیتآمیز وظایف و دستیابی به اهداف اشاره دارد. هنگامی که زن احساس میکند نمیتواند همزمان نقشهای متعدد خود را به خوبی ایفا کند، یا در محیط کار با موانع ناشی از تبعیض مواجه میشود، خودکارآمدی او کاهش مییابد. این کاهش میتواند او را از پذیرش مسئولیتهای جدید، ارائه ایدهها، یا مشارکت فعال در پروژهها باز دارد.
- تردید در تواناییها: زنان ممکن است در تواناییهای خود برای ارتقاء شغلی، مذاکره، یا حتی تصمیمگیریهای ساده در محیط کار تردید کنند.
5.3. افزایش بروز استرس، اضطراب و فرسودگی شغلی
فشارهای روانی ناشی از بحران هویت و فشارهای اجتماعی، به طور طبیعی به افزایش استرس و اضطراب در زنان شاغل منجر میشود.
- استرس مزمن: تلاش مداوم برای مدیریت تضاد نقشها، برآورده کردن انتظارات متضاد، و مقابله با تبعیض، منجر به استرس مزمن میشود که میتواند پیامدهای جسمی (سردرد، مشکلات گوارشی، خستگی مفرط) و روانی (بیخوابی، تحریکپذیری، تمرکز پایین) داشته باشد.
- اضطراب: نگرانی دائمی در مورد آینده شغلی، توانایی حفظ شغل، یا کیفیت ایفای نقشهای خانوادگی، میتواند منجر به اضطراب فراگیر شود.
- فرسودگی شغلی (Burnout): فرسودگی شغلی یک وضعیت خستگی جسمی، ذهنی و عاطفی است که ناشی از استرس مزمن و طولانیمدت در محیط کار است. زنان شاغل تحت فشار بحران هویت، به دلیل تلاش مضاعف برای اثبات خود و مدیریت نقشهای متعدد، بسیار در معرض فرسودگی شغلی قرار دارند. علائم آن شامل خستگی مفرط، بدبینی نسبت به شغل، و کاهش احساس موفقیت فردی است.
5.4. انزوای اجتماعی یا مشارکت سطحی در فعالیتهای جمعی
بحران هویت و فشارهای اجتماعی میتواند بر روابط بینفردی زنان شاغل در محیط کار تأثیر بگذارد:
- انزوای اجتماعی: زنان تحت فشار ممکن است به دلیل خستگی مفرط، احساس عدم درک توسط همکاران، یا ترس از قضاوت، از مشارکت در فعالیتهای جمعی و شبکهسازیهای شغلی خودداری کنند. این انزوا میتواند به تشدید احساس تنهایی و کاهش حمایت اجتماعی منجر شود.
- مشارکت سطحی: در برخی موارد، زن ممکن است در فعالیتهای جمعی شرکت کند، اما این مشارکت سطحی و صرفاً برای حفظ ظاهر باشد، بدون اینکه احساس تعلق یا تعهد واقعی داشته باشد. این امر میتواند منجر به احساس بیمعنایی در کار شود.
- کاهش ارتباطات موثر: توانایی برقراری ارتباط موثر با همکاران و مدیران ممکن است تحت تأثیر استرس و کاهش اعتماد به نفس قرار گیرد، که این خود به کاهش فرصتهای شغلی و حتی سوءتفاهمات منجر میشود.
5.5. گرایش به رفتارهای انطباقی، محافظهکارانه یا حتی استعفا
برای مقابله با فشارهای موجود، زنان شاغل ممکن است به رفتارهای خاصی روی آورند که میتواند پیامدهای منفی داشته باشد:
- رفتارهای انطباقی: این رفتارها شامل پذیرش وضعیت موجود بدون اعتراض، تلاش برای سازگاری بیش از حد با انتظارات ناسالم، یا پنهان کردن مشکلات خود برای جلوگیری از قضاوت است. این انطباق میتواند به قیمت سرکوب نیازها و آرزوهای واقعی زن تمام شود.
- رفتارهای محافظهکارانه: به دلیل کاهش اعتماد به نفس و ترس از شکست، زن ممکن است از پذیرش چالشهای جدید، ریسکپذیری، یا حتی اظهار نظر در جلسات خودداری کند و به رفتارهای روتین و کمخطر بسنده کند. این امر مانع از رشد و پیشرفت شغلی او میشود.
- استعفا یا ترک شغل: در نهایت، اگر فشارهای روانی و بحران هویت به اوج خود برسد، و زن هیچ راه حل دیگری برای مقابله با وضعیت نبیند، ممکن است تصمیم به استعفا از شغل خود بگیرد. این استعفا میتواند به معنای رها کردن سالها تحصیل و تلاش برای پیشرفت حرفهای باشد و نه تنها برای فرد، بلکه برای جامعه نیز به معنای از دست دادن نیروی متخصص و ارزشمند است. برخی زنان نیز ممکن است به صورت "شغلی" حضور داشته باشند اما عملاً هیچ تعهدی به کار خود نداشته باشند و فقط برای گذراندن امور روزمره مشغول باشند.
در مجموع، پیامدهای رفتاری بحران هویت و فشارهای اجتماعی در محیط اداری، ابعاد وسیعی دارد و نه تنها بر سلامت روان و کیفیت زندگی زنان شاغل تأثیر میگذارد، بلکه میتواند به کاهش بهرهوری سازمانی، افزایش هزینههای مربوط به غیبت و ترک کار، و در نهایت تضعیف جایگاه زنان در بازار کار منجر شود.
6. راهکارها و پیشنهادات
برای مقابله با بحران هویت و فشارهای اجتماعی بر زنان شاغل در محیطهای اداری تهران، نیاز به یک رویکرد چندجانبه و جامع وجود دارد که هم شامل اقدامات فردی و هم تغییرات ساختاری و سیاستی در سطوح سازمانی و ملی باشد.
6.1. آموزش مهارتهای روانی و اجتماعی (Psychological and Social Skills Training)
تقویت مهارتهای فردی میتواند به زنان کمک کند تا با چالشها به شکل مؤثرتری مقابله کنند و سلامت روان خود را حفظ کنند.
- مدیریت استرس و اضطراب: آموزش تکنیکهای مقابله با استرس، مانند ذهنآگاهی، تنفس عمیق، و ریلکسیشن.
- مدیریت زمان و انرژی: آموزش استراتژیهای موثر برای برنامهریزی زمان، اولویتبندی وظایف (در کار و خانواده)، و مدیریت انرژی برای کاهش خستگی و فرسودگی.
- افزایش اعتماد به نفس و خودکارآمدی: برگزاری کارگاههای توانمندسازی برای تقویت باور به تواناییهای فردی و غلبه بر احساس ناکافی بودن.
- قاطعیت ورزی و مهارتهای ارتباطی: آموزش نحوه بیان نیازها و محدودیتها به طور قاطعانه و بدون پرخاشگری، هم در محیط کار و هم در خانواده. این مهارت به زنان کمک میکند تا مرزهای سالمی را برای خود تعریف کنند.
- ترویج تفکر مثبت و تابآوری: کمک به زنان برای توسعه دیدگاههای مثبتتر و توانایی بازیابی سریع از ناکامیها و سختیها.
6.2. حمایتهای قانونی و ارتقاء سیاستهای جنسیتی مثبت در محیط کار (Legal Support and Promotion of Positive Gender Policies in the Workplace)
این دسته از راهکارها نیازمند تغییرات ساختاری و سازمانی هستند که توسط دولت و مدیریت سازمانها باید پیگیری شوند.
- اجرای کامل قوانین حمایتی: اطمینان از اجرای دقیق و کامل قوانین مربوط به مرخصی زایمان (با مدت زمان کافی)، مرخصی شیردهی، و سایر تسهیلات قانونی برای زنان شاغل.
- ساعات کاری منعطف و امکان دورکاری: توسعه و ترویج الگوهای کاری منعطف (Flexi-time) و دورکاری (Telecommuting) که به زنان اجازه میدهد بین وظایف خانوادگی و شغلی خود تعادل بهتری برقرار کنند. این امر به کاهش تضاد نقشها کمک شایانی میکند.
- حمایت از ایجاد مهدکودک در محل کار یا نزدیکی آن: سازمانها باید به ایجاد یا حمایت از مهدکودکهای با کیفیت در نزدیکی محل کار تشویق شوند تا دغدغه مراقبت از فرزندان برای مادران کاهش یابد.
- ترویج برابری جنسیتی در فرصتهای شغلی و ارتقاء: تدوین و اجرای سیاستهایی برای اطمینان از فرصتهای برابر برای ارتقاء شغلی و دسترسی به پستهای مدیریتی برای زنان، و مقابله با پدیده سقف شیشهای.
- برخورد قاطع با تبعیض و آزار جنسی: ایجاد سازوکارهای روشن و مطمئن برای گزارشدهی و برخورد با هرگونه تبعیض یا آزار جنسی در محیط کار.
- ترویج فرهنگ برابری: برگزاری کارگاههای آموزشی برای مدیران و کارکنان در مورد اهمیت برابری جنسیتی، از بین بردن کلیشههای جنسیتی، و ارتقاء درک متقابل.
6.3. ارائه مشاوره و حمایت روانی به زنان شاغل (Provision of Counseling and Psychological Support to Working Women)
دسترسی به خدمات حرفهای روانشناسی و مشاوره برای زنان شاغل حیاتی است.
- مراکز مشاوره سازمانی: راهاندازی یا تقویت مراکز مشاوره روانشناسی در داخل سازمانها که به طور خاص به مسائل و چالشهای زنان شاغل میپردازند. این مراکز میتوانند خدمات فردی یا گروهی ارائه دهند.
- خطوط مشاوره تلفنی/آنلاین: فراهم آوردن دسترسی به مشاوران متخصص از طریق خطوط تلفنی یا پلتفرمهای آنلاین برای زنانی که به دلیل محدودیت زمان یا مشکلات دسترسی نمیتوانند به صورت حضوری مراجعه کنند.
- برگزاری گروههای حمایت همتا: ایجاد گروههای حمایتی در محیط کار که زنان شاغل میتوانند تجربیات خود را به اشتراک بگذارند و از یکدیگر حمایت عاطفی و عملی دریافت کنند.
- آگاهسازی در مورد اهمیت سلامت روان: شکستن تابوهای مربوط به سلامت روان و تشویق زنان به جستجوی کمک حرفهای در صورت نیاز.
6.4. افزایش آگاهی عمومی نسبت به نقشهای چندگانه زنان (Increasing Public Awareness of Women's Multiple Roles)
تغییر نگرش عمومی نسبت به نقشهای زنان، یک گام بلند و اساسی در کاهش فشارهای اجتماعی است.
- نقش رسانهها: رسانههای جمعی (تلویزیون، رادیو، شبکههای اجتماعی) میتوانند با تولید محتواهای آموزشی و فرهنگی، تصویری واقعبینانهتر و متعادلتر از زن شاغل موفق که همزمان نقشهای خانوادگی خود را نیز مدیریت میکند، ارائه دهند.
- برنامههای آموزشی در مدارس و دانشگاهها: گنجاندن مباحث مربوط به برابری جنسیتی، تقسیم عادلانه وظایف خانگی، و اهمیت نقشهای چندگانه زنان در برنامههای درسی.
- سخنرانیها و همایشهای عمومی: برگزاری رویدادهایی با حضور متخصصان، فعالان حقوق زنان و زنان شاغل موفق برای به اشتراک گذاشتن تجربیات و افزایش آگاهی عمومی.
- تغییر نگرش در خانوادهها: آموزش به خانوادهها، بهویژه همسران و فرزندان، در مورد اهمیت تقسیم وظایف خانگی و حمایت از زنان شاغل.
6.5. تقویت شبکههای حمایتی زنان در محیطهای کاری (Strengthening Women's Support Networks in Workplaces)
ایجاد و تقویت شبکههای همیاری در محیط کار میتواند به زنان احساس تعلق و قدرت بیشتری بدهد.
- تشکیل انجمنها یا کمیتههای زنان در سازمانها: این انجمنها میتوانند به عنوان صدای زنان شاغل عمل کنند، مشکلات آنها را به گوش مدیریت برسانند، و فعالیتهای حمایتی و آموزشی را سازماندهی کنند.
- برنامههای منتورینگ (Mentoring): ایجاد برنامههایی که در آن زنان با تجربه و موفق، زنان تازهکارتر یا در حال پیشرفت را راهنمایی و حمایت کنند.
- ایجاد فضاهای امن برای گفتوگو و تبادل تجربه: فراهم آوردن فرصتهایی برای زنان تا بتوانند تجربیات، چالشها و راهکارهای خود را با یکدیگر به اشتراک بگذارند.
- برنامههای توسعه رهبری برای زنان: شناسایی زنان دارای پتانسیل رهبری و ارائه آموزشها و فرصتهای خاص برای توسعه مهارتهای رهبری آنها.
با اجرای این راهکارها در کنار یکدیگر، میتوان گامهای مهمی در جهت کاهش بحران هویت و فشارهای اجتماعی بر زنان شاغل در محیطهای اداری تهران برداشت و به آنها کمک کرد تا به تعادل و رضایت بیشتری در زندگی حرفهای و شخصی خود دست یابند.
7. مزایا و معایب سیاستهای رفع بحران هویت
اجرای سیاستها و راهکارهایی برای رفع بحران هویت و فشارهای اجتماعی بر زنان شاغل، مانند هر مداخله اجتماعی دیگری، دارای مزایا و معایب خاص خود است که باید به دقت مورد بررسی قرار گیرد.
7.1. مزایا (Advantages)
پیادهسازی موفقیتآمیز سیاستهای حمایتی و توانمندساز برای زنان شاغل میتواند به منافع چشمگیری در سطوح فردی، سازمانی و اجتماعی منجر شود:
ارتقاء کیفیت زندگی کاری و رضایت شغلی:
- افزایش شادکامی و رضایت: زنان با کاهش استرس و تعارضات نقش، احساس شادکامی و رضایت بیشتری از شغل و زندگی خود خواهند داشت.
- کاهش فرسودگی شغلی: با حمایتهای روانی و انعطافپذیری بیشتر در کار، میزان فرسودگی شغلی به طور قابل توجهی کاهش مییابد.
- ایجاد محیط کاری حمایتی: سازمانهایی که به این مسائل توجه میکنند، محیطهای کاری پذیرا و حمایتیتری ایجاد میکنند که برای همه کارکنان جذابتر است.
افزایش بهرهوری و عملکرد سازمانی:
- افزایش انگیزه و تعهد: کارکنان زن با احساس حمایت و درک شدن، انگیزه و تعهد بیشتری نسبت به سازمان خود نشان میدهند.
- بهبود عملکرد و کیفیت کار: با کاهش استرس و افزایش رضایت، دقت، خلاقیت و کیفیت خروجی کار زنان بهبود مییابد.
- کاهش غیبت و ترک خدمت: محیط کاری سالمتر و حمایتیتر، منجر به کاهش نرخ غیبتهای کاری و تمایل به ترک خدمت میشود که هزینههای سازمان را کاهش میدهد.
- جذب و حفظ استعدادها: سازمانهایی که به رفاه کارکنان زن خود اهمیت میدهند، برای جذب استعدادهای برتر زن جذابتر هستند و نرخ حفظ کارکنان ماهر را بالا میبرند.
کاهش آسیبهای روانی و اجتماعی:
- کاهش استرس، اضطراب و افسردگی: با مدیریت بهتر بحران هویت و فشارهای اجتماعی، شیوع اختلالات روانی در بین زنان شاغل کاهش مییابد.
- تقویت سلامت خانواده: زمانی که مادران و همسران از سلامت روان بهتری برخوردار باشند، محیط خانواده نیز سالمتر و شادابتر خواهد بود که بر تربیت فرزندان و روابط زناشویی تأثیر مثبت دارد.
- تقویت نقش زنان در جامعه: توانمندسازی زنان شاغل به آنها اجازه میدهد تا نقش فعالتر و مؤثرتری در توسعه اجتماعی و اقتصادی کشور ایفا کنند.
بهبود تصویر سازمان و مسئولیتپذیری اجتماعی:
- سازمانهایی که به برابری جنسیتی و رفاه کارکنان خود اهمیت میدهند، از نظر افکار عمومی و ذینفعان، مسئولیتپذیرتر و معتبرتر به نظر میرسند.
7.2. معایب و چالشها (Disadvantages and Challenges)
با وجود مزایای فراوان، اجرای این سیاستها با چالشها و معایبی نیز همراه است که نیازمند برنامهریزی دقیق و مدیریت هوشمندانه هستند:
نیاز به تغییرات ساختاری و فرهنگی عمیق:
- مقاومت در برابر تغییر: تغییر نگرشها و فرهنگ سازمانی، به ویژه در سازمانهای سنتی، فرآیندی زمانبر و دشوار است و با مقاومت مدیران یا کارکنان روبرو خواهد شد که ممکن است تصور کنند این تغییرات به ضرر آنهاست.
- شکستن کلیشههای جنسیتی: ریشهکن کردن کلیشههای جنسیتی عمیق در جامعه و سازمانها، نیازمند آموزش مداوم و تغییر پارادایم است.
- ایجاد زیرساختهای لازم: پیادهسازی ساعات کاری منعطف، دورکاری، یا مهدکودک در محل کار، نیازمند سرمایهگذاری در زیرساختهای فناوری و فیزیکی است.
هزینهبر بودن:
- سرمایهگذاری اولیه: اجرای برخی راهکارها مانند ایجاد مهدکودک، ارائه خدمات مشاوره روانشناسی، یا آموزشهای گسترده، نیازمند سرمایهگذاری مالی قابل توجهی است.
- هزینههای جاری: نگهداری و ادامه این برنامهها نیز هزینههای جاری دارد که سازمانها باید متعهد به تأمین آن باشند.
- برگشت سرمایه بلندمدت: مزایای مالی این سرمایهگذاریها (مانند افزایش بهرهوری و کاهش غیبت) ممکن است در کوتاه مدت قابل مشاهده نباشد و نیاز به صبر و دیدگاه بلندمدت دارد.
امکان مقاومت برخی مدیران یا کارکنان:
- نگرشهای سنتی مدیران: برخی مدیران ممکن است به دلیل نگرشهای سنتی، درک درستی از چالشهای زنان شاغل نداشته باشند یا اولویتی برای این موضوع قائل نباشند.
- ترس از "مفید نبودن" برخی سیاستها: برخی ممکن است تصور کنند که سیاستهایی مانند ساعات کاری منعطف، منجر به کاهش بهرهوری یا ایجاد تبعیض معکوس میشود.
- عدم درک و همدلی: برخی از همکاران (چه زن و چه مرد) ممکن است نسبت به فشارهای وارده بر زنان شاغل بیتفاوت باشند یا حتی آنها را بزرگنمایی شده تلقی کنند. این عدم همدلی میتواند اجرای سیاستها را دشوار کند.
- ترس از تغییر روابط قدرت: تغییرات در سیاستهای جنسیتی میتواند به بازتعریف روابط قدرت در محیط کار منجر شود که برخی گروهها ممکن است در برابر آن مقاومت کنند.
نیاز به پایش و ارزیابی مداوم:
- سیاستهای اتخاذ شده باید به طور مداوم پایش و ارزیابی شوند تا از اثربخشی آنها اطمینان حاصل شود و در صورت نیاز، اصلاحات لازم صورت گیرد. این فرآیند خود نیازمند منابع و تخصص است.
در نهایت، با وجود معایب و چالشها، مزایای بلندمدت و گسترده اجرای سیاستهای حمایتی برای زنان شاغل، به وضوح بر چالشهای آن برتری دارد. با برنامهریزی دقیق، تعهد مدیران، و مشارکت همه ذینفعان، میتوان بر این معایب غلبه کرد و به محیط کاری سالمتر و پویاتر دست یافت.
8. نتیجهگیری
حضور فزاینده زنان در محیطهای اداری کلانشهر تهران، با وجود تمامی مزایای آن برای جامعه و خود زنان، چالشهای پیچیدهای را نیز به همراه داشته است. پژوهش حاضر نشان میدهد که بحران هویت و فشارهای اجتماعی آثار قابلتوجه و بعضاً مخربی بر رفتار و عملکرد زنان شاغل در این محیطها دارد. این پدیدهها، که ریشه در تضاد نقشهای اجتماعی، انتظارات متناقض، نبود حمایتهای کافی و تبعیضهای جنسیتی دارند، به پیامدهایی چون کاهش رضایت شغلی، افت اعتماد به نفس، افزایش استرس و فرسودگی شغلی، و حتی گرایش به انزوا یا استعفا منجر میشوند.
ادبیات پژوهش داخلی نیز به وضوح تأکید میکند که زنان ایرانی، به ویژه در شهرهای بزرگ، با تعارض میان نقشهای سنتی و مدرن دست و پنجه نرم میکنند که سلامت روان و بهرهوری شغلی آنها را تحتالشعاع قرار میدهد. این وضعیت نه تنها به زنان آسیب میرساند، بلکه توان بالقوه نیروی کار زن را در سطح جامعه کاهش داده و مانع از توسعه پایدار میشود.
با این حال، راهحلها و گامهایی برای بهبود این وضعیت وجود دارد. تنها با یک رویکرد جامع و چندجانبه میتوان به بهبود شرایط کمک کرد. این رویکرد شامل:
- حمایت ساختاری: شامل تدوین و اجرای کامل قوانین حمایتی برای زنان شاغل (مانند مرخصی زایمان کافی، ساعات کاری منعطف و امکان دورکاری)، و ایجاد زیرساختهای لازم (مانند مهدکودک در محل کار). این حمایتها باید از سطح کلان دولتی تا سطح خرد سازمانی گسترش یابند.
- تغییر نگرش عمومی: تلاش برای تغییر کلیشههای جنسیتی و انتظارات متناقض اجتماعی از طریق آموزش عمومی، نقشآفرینی مؤثر رسانهها، و ترویج فرهنگ برابری جنسیتی در خانواده و جامعه. باید به جامعه آموخت که توانمندی زنان در هر دو عرصه کار و خانواده، نه تنها به ضرر هیچ یک نیست، بلکه مکمل و تقویتکننده یکدیگر است.
- دخیل کردن زنان در تصمیمگیریهای اداری: این امر نه تنها به زنان احساس مشارکت و ارزشمندی میدهد، بلکه تضمین میکند که سیاستها و برنامههای سازمانی متناسب با نیازها و چالشهای واقعی زنان شاغل طراحی و اجرا شوند. حضور زنان در پستهای مدیریتی و تصمیمگیری میتواند به تغییر فرهنگ سازمانی و ایجاد محیطهای کاری زندوست کمک کند.
- ارائه حمایتهای روانی و آموزش مهارتها: فراهم آوردن دسترسی به خدمات مشاوره روانشناسی، آموزش مهارتهای مدیریت استرس، زمان، قاطعیت ورزی، و تقویت شبکههای حمایتی در محیط کار، برای توانمندسازی فردی زنان جهت مقابله با چالشها ضروری است.
به رسمیت شناختن بحران هویت و فشارهای اجتماعی بر زنان شاغل و سرمایهگذاری در راهکارهای رفع آن، نه تنها یک مسئولیت اجتماعی است، بلکه یک سرمایهگذاری هوشمندانه برای افزایش بهرهوری، پویایی و سلامت جامعه است. زنان شاغل، به عنوان نیمی از نیروی کار جامعه، پتانسیل عظیمی برای پیشرفت و توسعه کشور دارند که تنها با فراهم آوردن محیطی عادلانه، حمایتی و بدون فشار، میتوانند این پتانسیل را به فعلیت برسانند.
9.پیام ادبی :
زنان، آیینه فردای جامعهاند که در زلال بودنشان، آینده روشنتر خواهد شد.
این جمله تأکید دارد که سلامت، رفاه، و توانمندی زنان، نه تنها به نفع خود آنها، بلکه به نفع کل جامعه است. آینده روشن و توسعهیافته هر جامعهای، در گرو توجه و حمایت از نیمی از جمعیت آن، یعنی زنان، نهفته است. زلال بودن به معنای شفافیت، قدرت، و درخشندگی است که با رفع موانع و فشارها، زنان میتوانند به این درجه از شکوفایی برسند.
10. منابع
- مقاله «بحران هویت در زنان شاغل ایرانی»، مجله زن و جامعه. (این منبع فرضی است و برای یک مقاله واقعی باید مشخصات دقیق شامل نام نویسنده/نویسندگان، دوره، شماره، سال و صفحات ذکر شود.)
- مقالات هویت و خودانگاره زنان در پایگاههای اطلاعات علمی نورمگز و SID. (این دو پایگاه داده معتبرترین مراجع برای مقالات علمی داخلی در ایران هستند. برای ارجاع دقیقتر در یک مقاله واقعی، باید عنوان کامل مقالات، نام نویسندگان، نام نشریه، و مشخصات انتشار دقیقاً ذکر شود.)
- کتاب «از خودبیگانگی در جوامع شهری» (برای یک ارجاع دقیق، نام نویسنده و ناشر ضروری است. به عنوان مثال: فلاح، سارا. (139X). از خودبیگانگی در جوامع شهری. انتشارات اندیشه نو.)