فهرست انواع نظریههای روانشناسی
این فایل شامل فهرست انواع نظریههای روانشناسی به صورت منظم و دستهبندی شده است:
1. نظریههای روانکاوی
نظریههای روانکاوی بر اهمیت ناخودآگاه، تجربیات اولیه کودکی و تعارضات درونی در شکلگیری شخصیت و رفتار تأکید دارند. این مکتب توسط زیگموند فروید پایهگذاری شد و شاخههای متعددی از آن منشعب گشت.
- فروید (روانکاوی کلاسیک)
زیگموند فروید (Sigmund Freud) پدر روانکاوی است. نظریه او بر مفاهیم زیر استوار است: * ساختار شخصیت:* نهاد (Id): بخش ناخودآگاه و ابتدایی شخصیت که بر اساس اصل لذت عمل میکند و به دنبال ارضای فوری غرایز و نیازهاست. * من (Ego): بخش واقعگرای شخصیت که بین خواستههای نهاد و محدودیتهای فرامن و واقعیت تعادل ایجاد میکند. بر اساس اصل واقعیت عمل میکند. * فرامن (Superego): بخش اخلاقی شخصیت که شامل ارزشها، هنجارها و ایدهآلهای درونی شده از والدین و جامعه است. به عنوان وجدان عمل میکند. * مراحل رشد روانی-جنسی: فروید معتقد بود که شخصیت در طول پنج مرحله روانی-جنسی شکل میگیرد: دهانی، مقعدی، آلتی، نهفتگی و تناسلی. تثبیت در هر مرحله میتواند به مشکلات شخصیتی در بزرگسالی منجر شود. * ناخودآگاه: بخش عظیمی از ذهن که شامل افکار، خاطرات، تمایلات و احساساتی است که فرد از آنها آگاه نیست اما بر رفتار او تأثیر میگذارند. * مکانیزمهای دفاعی: راهکارهای ناخودآگاهی که من برای مقابله با اضطراب ناشی از تعارضات بین نهاد، فرامن و واقعیت به کار میبرد (مانند سرکوب، فرافکنی، انکار و جابجایی). * تعارضات درونی: کشمکش بین غرایز نهاد و محدودیتهای فرامن که منجر به اضطراب و نوروز میشود.
- یونگ (روانشناسی تحلیلی)
کارل گوستاو یونگ (Carl Gustav Jung) یکی از شاگردان فروید بود که بعدها از او جدا شد و مکتب روانشناسی تحلیلی را بنیان نهاد. تفاوتهای کلیدی او با فروید شامل موارد زیر است: * ناخودآگاه جمعی (Collective Unconscious): علاوه بر ناخودآگاه فردی (شامل تجربیات شخصی سرکوب شده)، یونگ مفهوم ناخودآگاه جمعی را مطرح کرد که شامل تجربیات و تصاویر مشترک نوع بشر است که از طریق اجداد به ارث برده میشود. * کهنالگوها (Archetypes): الگوهای فکری و رفتاری جهانی و ارثی که در ناخودآگاه جمعی وجود دارند و شامل شخصیتهایی مانند مادر، قهرمان، سایه، نقاب (پرسونا) و آنیما/آنیموس (جنبههای زنانه و مردانه در هر فرد) میشوند. * فردیت (Individuation): فرآیند یکپارچهسازی و هماهنگسازی جنبههای مختلف خود (شامل خودآگاه و ناخودآگاه) برای رسیدن به یکپارچگی و کمال روانی. * برونگرایی و درونگرایی (Extraversion and Introversion): یونگ این مفاهیم را به عنوان نگرشهای کلی فرد نسبت به جهان مطرح کرد و آنها را به عنوان پایه اولیه تیپهای شخصیتی خود به کار برد.
- آدلر (روانشناسی فردی)
آلفرد آدلر (Alfred Adler) نیز از دیگر شاگردان فروید بود که روانشناسی فردی را توسعه داد. او بر جنبههای اجتماعی و هدفمندی رفتار تأکید داشت: * نقص (Inferiority): آدلر معتقد بود که همه افراد احساس نقص و کمبود را تجربه میکنند، که میتواند ناشی از نقصهای واقعی یا ادراکی باشد. * تلاش برای برتری (Striving for Superiority): این احساس نقص، نیروی محرکه اصلی در زندگی است که افراد را به تلاش برای غلبه بر کاستیها و دستیابی به کمال و برتری سوق میدهد. * سبک زندگی (Style of Life): الگوی منحصر به فرد افکار، احساسات و رفتارهایی که فرد برای دستیابی به اهداف خود توسعه میدهد. این سبک زندگی در اوایل کودکی شکل میگیرد. * علاقه اجتماعی (Social Interest): تمایل فطری به همکاری، مشارکت و کمک به رفاه دیگران و جامعه. آدلر این مفهوم را به عنوان معیاری برای سلامت روان در نظر میگرفت. * اهمیت ترتیب تولد: آدلر معتقد بود که ترتیب تولد (فرزند اول، وسط، آخر و تک فرزند) میتواند بر شکلگیری سبک زندگی و شخصیت تأثیر بگذارد.
2. نظریههای رفتارگرایی
نظریههای رفتارگرایی بر این اصل تأکید دارند که رفتار انسان عمدتاً از طریق یادگیری و تعامل با محیط شکل میگیرد. این مکتب بر مطالعه رفتارهای قابل مشاهده و اندازهگیری تمرکز دارد و مفاهیم ذهنی درونی را کمتر مورد توجه قرار میدهد.
- پاولوف (شرطیسازی کلاسیک)
ایوان پاولوف (Ivan Pavlov)، فیزیولوژیست روسی، با آزمایشهای خود بر روی سگها، مفهوم شرطیسازی کلاسیک را معرفی کرد: * محرک بیشرط (Unconditioned Stimulus - US): محرکی که به طور طبیعی و بدون نیاز به یادگیری، پاسخی را ایجاد میکند (مثلاً غذا). * پاسخ بیشرط (Unconditioned Response - UR): پاسخی که به طور طبیعی در برابر محرک بیشرط رخ میدهد (مثلاً ترشح بزاق در برابر غذا). * محرک شرطی (Conditioned Stimulus - CS): محرکی که در ابتدا خنثی است، اما پس از جفت شدن مکرر با محرک بیشرط، قادر به ایجاد پاسخ میشود (مثلاً صدای زنگ). * پاسخ شرطی (Conditioned Response - CR): پاسخی که به محرک شرطی آموخته میشود (مثلاً ترشح بزاق در برابر صدای زنگ). * اکتساب، خاموشی، بازیابی خودبهخودی، تعمیم و تمییز: مفاهیم کلیدی در شرطیسازی کلاسیک که چگونگی یادگیری و فراموشی پاسخهای شرطی را توضیح میدهند.
- واتسون (رفتارگرایی رادیکال)
جان بی. واتسون (John B. Watson) پدر رفتارگرایی در آمریکا محسوب میشود. او معتقد بود که روانشناسی باید یک علم عینی باشد و تنها به مطالعه رفتارهای قابل مشاهده بپردازد: * تأکید بر محیط: واتسون ادعا کرد که میتوان با کنترل محیط، هر کودکی را به هر تخصصی (پزشک، وکیل، سارق و ...) تربیت کرد، بدون توجه به استعدادها و پیشزمینههای ارثی. * آزمایش "آلبرت کوچک": مشهورترین آزمایش واتسون که نشان داد چگونه میتوان یک ترس را در یک کودک خردسال از طریق شرطیسازی کلاسیک ایجاد کرد. آلبرت به موش سفید ترس آموخته بود (با جفت کردن موش با صدای بلند و ناخوشایند). * رد مفاهیم ذهنی: واتسون مفاهیمی مانند ذهن، آگاهی و ناخودآگاه را غیرعلمی و غیرقابل مطالعه میدانست.
- اسکینر (شرطیسازی عامل)
بی. اف. اسکینر (B. F. Skinner) تأثیرگذارترین رفتارگرا بود و نظریه شرطیسازی عامل (ابزاری) را توسعه داد: * رفتار عامل (Operant Behavior): رفتارهایی که بر محیط عمل میکنند و پیامدهایی را به دنبال دارند. این رفتارها توسط پیامدهایشان تقویت یا تضعیف میشوند. * تقویت (Reinforcement): فرآیندی که طی آن یک پیامد (تقویتکننده) احتمال وقوع یک رفتار را در آینده افزایش میدهد. * تقویت مثبت: اضافه کردن یک محرک مطلوب (مثلاً جایزه). * تقویت منفی: حذف یک محرک نامطلوب (مثلاً قطع صدای آزاردهنده). * تنبیه (Punishment): فرآیندی که طی آن یک پیامد (تنبیهکننده) احتمال وقوع یک رفتار را در آینده کاهش میدهد. * تنبیه مثبت: اضافه کردن یک محرک نامطلوب (مثلاً سرزنش). * تنبیه منفی: حذف یک محرک مطلوب (مثلاً محرومیت از بازی). * شکلدهی (Shaping): فرآیند تقویت متوالی تقریبهای فزاینده به یک رفتار هدف پیچیده. * برنامههای تقویت: الگوهای زمانی و نسبی که تقویتکنندهها ارائه میشوند (مثلاً نسبت ثابت، نسبت متغیر، فاصله ثابت، فاصله متغیر).
3. نظریههای شناختی
نظریههای شناختی بر فرآیندهای ذهنی درونی مانند تفکر، حافظه، ادراک، حل مسئله و زبان تأکید دارند. این مکتب بر خلاف رفتارگرایی، ذهن را جعبه سیاه نمیداند و سعی در درک چگونگی پردازش اطلاعات توسط انسان دارد.
- پیاژه (رشد شناختی)
ژان پیاژه (Jean Piaget)، روانشناس سوئیسی، نظریه برجسته رشد شناختی را مطرح کرد: * مراحل رشد شناختی: پیاژه معتقد بود کودکان در چهار مرحله کیفی و ترتیبی از نظر شناختی رشد میکنند: * مرحله حسی-حرکتی (تولد تا 2 سال): کودکان از طریق حواس و حرکات خود جهان را کشف میکنند. مفهوم "بقا شیء" در این مرحله شکل میگیرد. * مرحله پیشعملیاتی (2 تا 7 سال): ظهور زبان و تفکر نمادین. کودکان در این مرحله خودمحور بوده و فاقد توانایی تفکر منطقی هستند. * مرحله عملیات عینی (7 تا 11 سال): کودکان توانایی تفکر منطقی درباره اشیاء و رویدادهای عینی را کسب میکنند. مفاهیمی مانند بقاء ماده، عدد و طول درک میشود. * مرحله عملیات صوری (11 سال به بالا): نوجوانان و بزرگسالان قادر به تفکر انتزاعی، استدلال فرضی-قیاسی و حل مسائل پیچیده هستند. * مفاهیم کلیدی:* طرحواره (Schema): ساختارهای ذهنی برای سازماندهی و تفسیر اطلاعات. * همگونسازی (Assimilation): جای دادن اطلاعات جدید در طرحوارههای موجود. * انطباق (Accommodation): تغییر طرحوارههای موجود یا ایجاد طرحوارههای جدید برای جای دادن اطلاعات جدید. * تعادلجویی (Equilibration): فرآیند متعادلسازی بین همگونسازی و انطباق برای رسیدن به تعادل شناختی.
- نظریه پردازش اطلاعات
این نظریه انسان را به مثابه یک سیستم پردازش اطلاعات (شبیه به کامپیوتر) میبیند: * مقایسه با کامپیوتر: ذهن انسان ورودیها (اطلاعات حسی) را دریافت، پردازش، ذخیره و بازیابی میکند و خروجیها (رفتارها) را تولید میکند. * مولفههای اصلی:* حافظه حسی (Sensory Memory): اطلاعات حسی را برای مدت کوتاهی (کسری از ثانیه) نگه میدارد. * حافظه کوتاهمدت/فعال (Short-Term/Working Memory): اطلاعاتی را که در حال حاضر به آنها توجه میشود، برای مدت کوتاهی (حدود 20-30 ثانیه) نگه میدارد. ظرفیت محدودی دارد. * حافظه بلندمدت (Long-Term Memory): اطلاعات را به طور نامحدود و برای مدت طولانی (حتی دائم) ذخیره میکند. * فرآیندهای پردازش: رمزگردانی (انتقال اطلاعات به حافظه)، ذخیرهسازی و بازیابی (دسترسی به اطلاعات ذخیره شده). * توجه (Attention): مکانیسمی که به انتخاب و تمرکز بر اطلاعات خاص کمک میکند. * حل مسئله: مجموعهای از فرآیندهای شناختی برای رسیدن به یک هدف.
- ویگوتسکی (اجتماعی-فرهنگی)
لو ویگوتسکی (Lev Vygotsky) بر نقش حیاتی تعاملات اجتماعی و فرهنگ در رشد شناختی تأکید داشت: * منطقه تقریبی رشد (Zone of Proximal Development - ZPD): فاصله بین آنچه کودک میتواند به تنهایی انجام دهد و آنچه میتواند با کمک و راهنمایی یک فرد ماهرتر (والدین، معلم، همسالان) انجام دهد. یادگیری مؤثر در این منطقه رخ میدهد. * داربستبندی (Scaffolding): فرآیندی که طی آن یک فرد ماهرتر، به تدریج حمایت خود را از یادگیرنده کاهش میدهد تا یادگیرنده بتواند به تنهایی کار را انجام دهد. * نقش زبان: ویگوتسکی زبان را ابزار اصلی برای تفکر و یادگیری میدانست. زبان نه تنها برای ارتباط، بلکه برای سازماندهی افکار نیز ضروری است. * ابزارهای فرهنگی: ویگوتسکی معتقد بود که ابزارهای فرهنگی مانند زبان، سیستمهای شمارش، نقشهها و کتابها نقش مهمی در رشد شناختی دارند.
4. نظریههای انسانگرایانه
نظریههای انسانگرایانه بر تواناییهای بالقوه انسان برای رشد، خودشکوفایی و انتخاب آزاد تأکید دارند. این مکتب بر تجربه ذهنی، کرامت انسانی و اهمیت فردی تمرکز دارد.
- آبراهام مازلو (سلسله مراتب نیازها)
آبراهام مازلو (Abraham Maslow) نظریه مشهور سلسله مراتب نیازها را مطرح کرد: * سلسله مراتب نیازها: مازلو نیازهای انسان را در یک هرم پنج طبقه (یا بیشتر) سازماندهی کرد که نیازهای پایینتر (پایهایتر) باید قبل از نیازهای بالاتر برآورده شوند. 1. نیازهای فیزیولوژیکی: آب، غذا، هوا، خواب، گرما و ... 2. نیازهای ایمنی: امنیت شغلی، سلامت، ثبات، محافظت از آسیب. 3. نیازهای تعلق و عشق: دوستی، خانواده، روابط عاشقانه، احساس عضویت در گروه. 4. نیازهای احترام: عزت نفس، اعتماد به نفس، احترام از دیگران، موفقیت. 5. نیاز به خودشکوفایی: تحقق کامل تواناییهای بالقوه فرد، دستیابی به بالاترین پتانسیل خود. * خودشکوفایی (Self-Actualization): بالاترین سطح نیازها که در آن فرد به پتانسیل کامل خود دست یافته و زندگی معناداری دارد. مازلو ویژگیهای افراد خودشکوفا را شامل پذیرش خود و دیگران، خلاقیت، خودانگیختگی، احساس مسئولیت اجتماعی و قله تجربیات (Peak Experiences) میدانست. * نیازهای کمبود (Deficiency Needs) و نیازهای رشد (Growth Needs): چهار نیاز اول کمبود هستند، یعنی فقدان آنها منجر به نارضایتی میشود. نیاز به خودشکوفایی یک نیاز رشد است که هرگز کاملاً ارضا نمیشود و افراد همیشه در جهت آن حرکت میکنند.
- کارل راجرز (درمان مراجع-محور)
کارل راجرز (Carl Rogers) یکی از بنیانگذاران روانشناسی انسانگرا بود و درمان مراجع-محور (Client-Centered Therapy) را توسعه داد: * گرایش به خودشکوفایی (Actualizing Tendency): راجرز معتقد بود که همه افراد دارای یک گرایش ذاتی به رشد، پیشرفت و تحقق پتانسیلهای خود هستند. * مفهوم خود (Self-Concept): تصویر ذهنی فرد از خود، شامل باورها و ادراکاتی که فرد درباره ویژگیها، تواناییها و ارزشهای خود دارد. * خود آرمانی (Ideal Self): تصویری از آنچه فرد دوست دارد باشد. تفاوت زیاد بین خود واقعی و خود آرمانی میتواند منجر به ناسازگاری و اضطراب شود. * همخوانی و ناهمخوانی (Congruence and Incongruence):* همخوانی: هماهنگی بین خود واقعی، خود آرمانی و تجربیات فرد. * ناهمخوانی: عدم هماهنگی و تضاد بین این جنبهها، که منجر به ناسازگاری روانی میشود. * سه شرط اساسی درمانگر در درمان مراجع-محور:1. همدلی (Empathy): توانایی درک عمیق تجربیات و احساسات مراجع از دیدگاه او. 2. پذیرش مثبت بدون قید و شرط (Unconditional Positive Regard): پذیرش کامل و بدون قید و شرط مراجع، بدون توجه به رفتارهایش. 3. اصالت/صداقت (Genuineness/Congruence): شفافیت، صداقت و هماهنگی درمانگر با خود در طول فرآیند درمان. * عملکرد کامل (Fully Functioning Person): فردی که به طور کامل از تواناییهای بالقوه خود استفاده میکند، به تجربیات خود باز است و در یک مسیر رو به رشد قرار دارد.
5. نظریههای زیستی و عصبروانشناسی
این نظریهها بر پایه بیولوژیکی رفتار و فرآیندهای ذهنی تمرکز دارند. آنها ارتباط بین مغز، سیستم عصبی، ژنتیک و سایر سیستمهای بدن را با افکار، احساسات و رفتار بررسی میکنند.
- نظریههای نوروبیولوژیکی رفتار
این نظریهها رفتار و فرآیندهای ذهنی را از طریق مطالعه ساختار و عملکرد مغز و سیستم عصبی توضیح میدهند: * نورونها و سیناپسها: واحدهای بنیادی سیستم عصبی (نورونها) و نقاط ارتباطی بین آنها (سیناپسها) که اطلاعات را از طریق انتقالدهندههای عصبی (نوروترانسمیترها) منتقل میکنند. * ناحیههای مغز و عملکرد آنها: هر ناحیه از مغز (مانند قشر مغز، هیپوکامپ، آمیگدال، تالاموس) با عملکردهای خاصی مانند حافظه، هیجان، ادراک و کنترل حرکت مرتبط است. * انتقالدهندههای عصبی (Neurotransmitters): مواد شیمیایی مانند سروتونین، دوپامین، نوراپینفرین و گابا که نقش حیاتی در تنظیم خلق و خو، یادگیری، توجه و بیماریهای روانی دارند. * نقش هورمونها: سیستم غدد درونریز و هورمونهای تولید شده توسط آنها (مانند کورتیزول، تستوسترون، استروژن) که بر رفتار، هیجان و سلامت روان تأثیر میگذارند. * اختلالات روانی از دیدگاه بیولوژیکی: بسیاری از اختلالات روانی (مانند افسردگی، اضطراب، اسکیزوفرنی) با عدم تعادل در انتقالدهندههای عصبی، ناهنجاریهای ساختاری مغز یا عوامل ژنتیکی مرتبط دانسته میشوند.
- ژنتیک رفتار
این شاخه از روانشناسی به بررسی نقش ژنها در شکلگیری رفتار و صفات روانی میپردازد: * وراثتپذیری (Heritability): میزان تأثیر ژنها در تفاوتهای فردی یک صفت در یک جمعیت. * مطالعات دوقلو و فرزندخوانده: این مطالعات روشهای اصلی برای بررسی تأثیر وراثت در مقایسه با محیط هستند. * دوقلوهای همسان (Identical Twins): دارای 100% ژنهای مشترک. * دوقلوهای ناهمسان (Fraternal Twins): دارای حدود 50% ژنهای مشترک (مانند خواهر و برادر معمولی). * مقایسه شباهتها در صفات بین این دو گروه در محیطهای مشابه و متفاوت میتواند به تفکیک تأثیر ژنتیک و محیط کمک کند. * تعامل ژن-محیط (Gene-Environment Interaction): ژنها و محیط به طور مستقل بر رفتار تأثیر نمیگذارند، بلکه تعامل پیچیدهای با یکدیگر دارند. یک استعداد ژنتیکی ممکن است تنها در صورت وجود یک محیط خاص خود را نشان دهد. * اپیژنتیک (Epigenetics): مطالعه تغییرات در بیان ژنها که ناشی از عوامل محیطی هستند و بدون تغییر در توالی DNA رخ میدهند و میتوانند به ارث برسند.
6. نظریههای یادگیری اجتماعی
نظریههای یادگیری اجتماعی (یا شناختی اجتماعی) بر این مفهوم تأکید دارند که یادگیری تنها از طریق شرطیسازی رخ نمیدهد، بلکه با مشاهده دیگران و فرآیندهای شناختی نیز صورت میگیرد.
- آلبرت بندورا (یادگیری مشاهدهای)
آلبرت بندورا (Albert Bandura) نظریه یادگیری اجتماعی را مطرح کرد: * یادگیری مشاهدهای (Observational Learning) یا مدلسازی (Modeling): افراد با مشاهده رفتار دیگران (مدلها) و پیامدهای آن رفتار، یاد میگیرند. نیازی به تقویت مستقیم نیست. * آزمایش عروسک بوبو (Bobo Doll Experiment): مشهورترین آزمایش بندورا که نشان داد کودکان با مشاهده رفتار پرخاشگرانه بزرگسالان، خود نیز رفتار مشابهی از خود نشان میدهند. * مراحل یادگیری مشاهدهای:1. توجه (Attention): توجه به مدل و رفتار او. 2. به یادآوری (Retention): توانایی به خاطر سپردن رفتار مشاهده شده. 3. بازآفرینی حرکتی (Motor Reproduction): توانایی فیزیکی برای بازتولید رفتار. 4. انگیزش (Motivation): انگیزه برای انجام رفتار (که میتواند تحت تأثیر تقویتکنندههای مستقیم، جایگزین یا خود-تقویتی باشد). * خودکارآمدی (Self-Efficacy): باور فرد به توانایی خود برای انجام موفقیتآمیز یک رفتار یا رسیدن به یک هدف. خودکارآمدی بالا منجر به تلاش بیشتر و پشتکار در مواجهه با چالشها میشود. * جبرگرایی متقابل (Reciprocal Determinism): نظریه بندورا که نشان میدهد رفتار، عوامل شناختی (شخصی) و عوامل محیطی به طور متقابل بر یکدیگر تأثیر میگذارند.
7. نظریههای شخصیت
نظریههای شخصیت به بررسی الگوهای پایدار تفکر، احساس و رفتار میپردازند که فرد را از دیگران متمایز میکند.
- پنج عامل بزرگ (Big Five)
مدل پنج عامل بزرگ (OCEAN) یک مدل رایج و مورد قبول علمی در روانشناسی شخصیت است که شخصیت را در پنج بعد اصلی توصیف میکند: 1. باز بودن به تجربه (Openness to Experience): کنجکاوی، تخیل، خلاقیت، علاقه به تجربیات جدید و ایدههای انتزاعی. (نمره بالا: کنجکاو، هنری، نمره پایین: سنتی، محتاط). 2. باوجدانی/وظیفهشناسی (Conscientiousness): سازمانیافتگی، مسئولیتپذیری، پشتکار، نظم و انضباط، هدفمندی. (نمره بالا: منظم، سختکوش، نمره پایین: بینظم، بیدقت). 3. برونگرایی (Extraversion): اجتماعی بودن، پرانرژی بودن، تمایل به تحریک، قاطعیت، مثبتاندیشی. (نمره بالا: اجتماعی، پرحرف، نمره پایین: محتاط، کمحرف). 4. توافقپذیری/مقبولیت (Agreeableness): مهربانی، همدلی، دلسوزی، همکاری، صداقت، تمایل به کمک. (نمره بالا: دلسوز، خوشبین، نمره پایین: بدبین، رقابتجو). 5. روانرنجوری/روانپریشی (Neuroticism) یا ثبات هیجانی (Emotional Stability): تمایل به تجربه هیجانات منفی مانند اضطراب، افسردگی، خشم و آسیبپذیری. (نمره بالا: مضطرب، نگران، نمره پایین: آرام، مطمئن).
- یونگ (تیپهای شخصیتی)
کارل یونگ علاوه بر مفاهیم ناخودآگاه جمعی و کهنالگوها، تیپهای شخصیتی را بر اساس نگرش (برونگرایی/درونگرایی) و چهار کارکرد روانشناختی (تفکر، احساس، حس، شهود) مطرح کرد: * نگرشها:* برونگرایی (Extraversion): انرژی روانی به سمت بیرون، جهان عینی و افراد دیگر هدایت میشود. * درونگرایی (Introversion): انرژی روانی به سمت درون، تجربیات ذهنی و افکار داخلی هدایت میشود. * کارکردها:* تفکر (Thinking): تصمیمگیری بر اساس منطق و استدلال. * احساس (Feeling): تصمیمگیری بر اساس ارزشها و احساسات شخصی. * حس (Sensing): ادراک جهان از طریق حواس پنجگانه و جزئیات عینی. * شهود (Intuition): ادراک ناخودآگاه از طریق بینشها و الهامات. * تیپهای روانشناختی: با ترکیب این نگرشها و کارکردها، هشت تیپ روانشناختی (مانند درونگرای متفکر، برونگرای حسی) ایجاد میشود. (آزمون مایرز-بریگز (MBTI) بر اساس نظریه یونگ است).
- فروید (ساختار شخصیت: نهاد، من، فرامن)
همانطور که در بخش نظریههای روانکاوی توضیح داده شد، فروید شخصیت را شامل سه بخش اصلی میدانست: * نهاد (Id): بخش ناخودآگاه، غریزی، بر اساس اصل لذت. * من (Ego): بخش واقعگرا، میانجی بین نهاد و فرامن، بر اساس اصل واقعیت. * فرامن (Superego): بخش اخلاقی، شامل وجدان و ایدهآلها. این سه بخش در تعامل دائمی با یکدیگر هستند و تعارضات بین آنها، به ویژه تعارض بین نهاد و فرامن که توسط من مدیریت میشود، اساس شکلگیری شخصیت و بروز مشکلات روانی از دیدگاه فروید است.
8. نظریههای رشد (تکامل)
نظریههای رشد به چگونگی تغییر و تحول انسان در طول عمر میپردازند، از تولد تا کهولت.
- اریک اریکسون (مراحل روانی-اجتماعی)
اریک اریکسون (Erik Erikson)، از پیروان فروید، نظریه رشد روانی-اجتماعی را مطرح کرد که بر اهمیت تعاملات اجتماعی در طول عمر تأکید دارد: * هشت مرحله رشد روانی-اجتماعی: اریکسون معتقد بود فرد در طول زندگی خود از هشت مرحله عبور میکند که در هر مرحله با یک بحران یا چالش روانی-اجتماعی روبرو میشود. موفقیت در حل این بحران به شکلگیری یک فضیلت و رشد سالم منجر میشود. 1. اعتماد در برابر بیاعتمادی (تولد تا 1 سال): شکلگیری احساس امنیت و اعتماد به مراقبان. 2. خودمختاری در برابر شرم و تردید (1 تا 3 سال): استقلال و کنترل بر اعمال خود. 3. ابتکار در برابر احساس گناه (3 تا 6 سال): توانایی آغاز فعالیتها و هدفگذاری. 4. سختکوشی در برابر حقارت (6 تا 12 سال): احساس شایستگی و موفقیت در مدرسه و فعالیتها. 5. هویت در برابر سردرگمی نقش (نوجوانی): کشف هویت فردی و جایگاه در جامعه. 6. صمیمیت در برابر انزوا (اوایل بزرگسالی): ایجاد روابط عمیق و متعهدانه. 7. زایندگی در برابر رکود (میانسالی): کمک به نسل بعدی و احساس مشارکت در جامعه. 8. یکپارچگی در برابر ناامیدی (کهولت): مرور زندگی با احساس رضایت و یکپارچگی.
- ژان پیاژه (رشد شناختی)
همانطور که در بخش نظریههای شناختی ذکر شد، نظریه پیاژه بر رشد تواناییهای فکری و استدلالی کودکان تمرکز دارد: * مراحل: حسی-حرکتی، پیشعملیاتی، عملیات عینی، عملیات صوری. * مفاهیم اصلی: طرحواره، همگونسازی، انطباق، تعادلجویی. این نظریه چگونگی تغییر در روش تفکر کودکان درباره جهان را در طول زمان توضیح میدهد.
- لورنس کلبرگ (رشد اخلاقی)
لورنس کلبرگ (Lawrence Kohlberg) بر اساس نظریه پیاژه، نظریه رشد اخلاقی را توسعه داد: * سه سطح و شش مرحله رشد اخلاقی: کلبرگ معتقد بود افراد در طول زندگی خود از طریق مراحل متوالی در استدلال اخلاقی پیشرفت میکنند. * سطح پیشقراردادی (Pre-conventional): (کودکان) تصمیمات اخلاقی بر اساس پیامدها (تنبیه و پاداش) و نفع شخصی. * مرحله 1: جهتگیری اطاعت و تنبیه: خوب و بد بر اساس پیامدهای فیزیکی. * مرحله 2: جهتگیری خود-منفعتی: آنچه نیازهای فرد را برآورده کند، درست است. * سطح قراردادی (Conventional): (نوجوانان و بزرگسالان) تصمیمات اخلاقی بر اساس انتظارات جامعه، قوانین و نقشهای اجتماعی. * مرحله 3: جهتگیری بینفردی خوب: رفتار "خوب" برای کسب تأیید دیگران. * مرحله 4: جهتگیری قانون و نظم: حفظ نظم اجتماعی و احترام به قانون. * سطح پساقراردادی (Post-conventional): (برخی بزرگسالان) تصمیمات اخلاقی بر اساس اصول اخلاقی جهانی و انتزاعی و حقوق فردی. * مرحله 5: جهتگیری قرارداد اجتماعی و حقوق فردی: قوانین باید برای خیر عمومی باشند و قابل تغییرند. * مرحله 6: جهتگیری اصول اخلاقی جهانی: پیروی از اصول اخلاقی انتزاعی و جامع (مثل عدالت، کرامت انسانی).
9. نظریههای انگیزش و هیجان
این نظریهها به بررسی چرایی رفتارها (انگیزش) و چگونگی تجربه و ابراز احساسات (هیجان) میپردازند.
- نظریههای انگیزشی (درونی، بیرونی)
انگیزش به عوامل درونی و بیرونی اشاره دارد که رفتار را فعال، هدایت و حفظ میکنند. * انگیزش درونی (Intrinsic Motivation): انجام یک فعالیت به دلیل لذت ذاتی، علاقه، یا احساس رضایت شخصی از خود فعالیت، نه به دلیل پاداش بیرونی. (مثلاً مطالعه برای کسب دانش، نقاشی برای لذت از هنر). * انگیزش بیرونی (Extrinsic Motivation): انجام یک فعالیت به دلیل پاداشهای بیرونی یا برای اجتناب از تنبیه. (مثلاً مطالعه برای نمره، کار برای پول). * نظریههای دیگر انگیزش:* نظریه غریزه (Instinct Theory): رفتارها توسط الگوهای رفتاری غریزی و ارثی هدایت میشوند. * نظریه سایق (Drive Theory): رفتار برای کاهش سایقهای ناشی از نیازهای فیزیولوژیکی (مثل گرسنگی، تشنگی) است. * نظریه برانگیختگی (Arousal Theory): افراد به دنبال حفظ سطح بهینهای از برانگیختگی هستند. * نظریه انتظار-ارزش (Expectancy-Value Theory): انگیزش تابعی از انتظار فرد برای موفقیت و ارزش پاداش مورد انتظار است. * نظریه تعیین سرنوشت (Self-Determination Theory): تأکید بر نیازهای اساسی روانی: خودمختاری، شایستگی و ارتباط (relatedness) برای انگیزش درونی و رفاه.
- جیمز-لانگه (نظریه هیجان)
نظریه هیجان جیمز-لانگه (James-Lange Theory of Emotion) یکی از اولین نظریههای فیزیولوژیکی هیجان است: * ترتیب رویدادها: این نظریه پیشنهاد میکند که هیجان ابتدا از تغییرات فیزیولوژیکی بدن ناشی میشود و سپس فرد این تغییرات را به عنوان یک هیجان خاص تفسیر میکند. * توضیح: ابتدا یک محرک (مثلاً خرس) باعث پاسخهای فیزیولوژیکی (مثلاً تپش قلب، لرزش) میشود، سپس مغز این پاسخها را تفسیر میکند و فرد احساس ترس میکند. یعنی: "من چون میلرزم، میترسم" نه "من میترسم و به خاطر آن میلرزم." * نقدها: این نظریه با نقدهایی مواجه شد، از جمله اینکه پاسخهای فیزیولوژیکی مشابه میتوانند با هیجانات مختلفی همراه باشند و اینکه تغییرات فیزیولوژیکی به تنهایی برای تجربه هیجان کافی نیستند.
10. سایر نظریهها
- نظریه سیستمها
نظریه سیستمها (Systems Theory) یک چارچوب کلی برای درک پدیدههای پیچیده به عنوان مجموعهای از اجزای مرتبط و متقابل است: * کلنگری: تمرکز بر کل سیستم به جای اجزای منفرد. کل چیزی بیش از مجموع اجزای آن است. * روابط و تعاملات: تأکید بر چگونگی تأثیر اجزا بر یکدیگر و بر کل سیستم. تغییر در یک بخش میتواند کل سیستم را تحت تأثیر قرار دهد. * بازخورد (Feedback Loops): فرآیندهایی که در آن خروجی یک سیستم به عنوان ورودی برای تأثیر بر عملکرد آینده آن سیستم عمل میکند. (مثلاً بازخورد مثبت یا منفی). * کاربرد در روانشناسی:* خانوادهدرمانی سیستمی: خانواده را به عنوان یک سیستم میبیند که مشکلات یک فرد ممکن است ناشی از الگوهای تعاملی در کل خانواده باشد. * روانشناسی سازمانی: سازمانها را به عنوان سیستمهای باز در نظر میگیرد که با محیط خود در تعامل هستند. * روانشناسی سلامت: بیماری را نه تنها به عنوان یک مشکل فردی، بلکه به عنوان نتیجه تعاملات در یک سیستم بزرگتر (فرد، خانواده، جامعه، محیط) در نظر میگیرد.
- روانشناسی مثبتگرا
روانشناسی مثبتگرا (Positive Psychology) یک حوزه نسبتاً جدید در روانشناسی است که بر مطالعه نقاط قوت انسانی، فضایل، و عواملی که به افراد و جوامع کمک میکنند تا شکوفا شوند، تمرکز دارد: * مقایسه با روانشناسی سنتی: در حالی که روانشناسی سنتی بیشتر بر درمان بیماریهای روانی و رفع آسیبها تمرکز دارد، روانشناسی مثبتگرا به دنبال شناسایی و تقویت عواملی است که منجر به سعادت، رضایت و بهزیستی میشوند. * مفاهیم کلیدی:* بهزیستی (Well-being): شامل ابعاد مختلفی مانند هیجانات مثبت، درگیری (Flow)، روابط مثبت، معنا و دستاورد (PERMA Model مارتین سلیگمن). * خوشبینی (Optimism): تمایل به انتظار نتایج مثبت در آینده. * شادی (Happiness): تجربه هیجانات مثبت، رضایت از زندگی. * تابآوری (Resilience): توانایی بازیابی و سازگاری با ناملایمات و استرسها. * سپاسگزاری (Gratitude): قدردانی از جنبههای مثبت زندگی. * فضایل و نقاط قوت شخصیت: شناسایی و پرورش نقاط قوت فردی مانند شجاعت، همدلی، خرد، عدالت و اعتدال. * هدف: کمک به افراد و جوامع برای داشتن زندگی معنادار، شادتر و پربارتر.